فاطمه حسنافاطمه حسنا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

نازدونه من (کوچولوی تو راهی من )

خرید

به طور اتفاقی رفتیم فروشگاه و من هم به بابایی گفتم حالا که اومدیم اینجا بیا یه سری از خریدای سیسمونی رو بگیریم کلی لباس و وسایل خوشمل خوشمل داشتواصلا نمیشد انتخاب کرد آدم میخواد همشونو بخره یه سر همی و یه شیشه شیر و یه کاپشن و چند تا تکه لباس و یه سری وسایل دیگه رو برات خریدیم و کلی ذوق کردیم حیف که گوشی مامانی گم شده  وگر نه یه عالمه عکس میزاشتم دعا کن زودی پیدا بشه و دست هر کی هست بیاره بده چون توش خیلی خاطرات دارم که حیفه از دست بره تازه عکس کالسکه و چند تا از خریدایی که قبلا گرفته بودیم هم اون تو بود که میخواستم همه رو با هم بزارم ...
24 شهريور 1391

گزارش تاخیر

سلام مامانی بعد از یه وقفه طولانی اومدم باز ببخشید دیر پست جدید میزارم  میخوام برات تعریف کنم تو این مدت چه خبر بوده اول از همه این که عمه مامانی با عروسشون اینا اومده بودن جهاز عروس بچینن و خریدای تکمیلی رو انجام بدن منم تا میتونستم میرفتم خیلی وقت بود بازار نرفته بودم دلم لک زده بود برای بازار یه روز هم رفتیم بیرون تو باغ گردش ولی مامانی آخراش یکم اذیت شد و کمرش درد گرفت فرداش استراحت کردم تو همین حال و هوا مادر جون اینا و عمه جونت اینا که مشهد بودن زنگ زدن که ما برنامه ریختیم برگشت رو بیایم یه سر به شما بزنیم و اول قرار شد عمه مرضیه بیاد پیشمون شما هم از شبی که فهمیدی عمه جونت داره میاد حسابی خود نمایی کردی و شیطونی و ...
24 شهريور 1391
1